به گزارش همشهری آنلاین، روند تحولات در خاورمیانه شتاب فزایندهای بهخود گرفته و در این میان ایران به کانون دیپلماسی منطقهای بدل شدهاست و دیپلماسی فعال جمهوریاسلامی در حال ایجاد نظم منطقهای نوینی در برابر فشارهای غرب و بهویژه آمریکاست؛ رویکردی که در جریان نشست اخیر تهران با حضور روسایجمهور ترکیه و روسیه بهخوبی بهچشم آمد.
در این میان برخی کارشناسان معتقدند ایران، روسیه و چین نقشی محوری در ایجاد توازن مناسب در برابر محور غربی دارند و نقشآفرینی این ۳ کشور در زمینه تغییرات جدید امنیتی میتواند حتی با گرایش روزافزون کشورهای حوزه خلیجفارس نیز مواجه شود. ازسوی دیگر، سفر منطقهای رئیسجمهور آمریکا به غرب آسیا نشان داد واشنگتن اکنون باید بیشاز گذشته نگران از دست رفتن هژمونی خود در این منطقه باشد؛ چراکه بسیاری از اهداف ترسیمی برای این سفر محقق نشد و ناظران بینالمللی معتقدند بایدن با دست خالی از خاورمیانه به کشورش بازگشت.
بایدن در جریان این سفر تأکید داشت که آمریکا اجازه نمیدهد منطقه بهدست چین، روسیه و ایران بیفتد؛ این درحالی است که حضور رئیسجمهور روسیه در تهران نشان داد تهران و مسکو درحال برداشتن گامهای بلندی برای همگرایی منطقهای هستند و این موضوع نگرانی بیشاز پیش واشنگتن را نیز بههمراه داشته است. در چنین شرایطی اما تحقق دستاوردهای این همگرایی برای ایران، بیشاز هرچیز نیازمند استمرار مراودات و ایجاد زیرساختهای کارآمد با هدف بهرهگیری مؤثر از نتایج چنین همگراییهایی است؛ موضوعی که رحمان قهرمانپور، پژوهشگر ارشد روابط بینالملل نیز بر آن تأکید دارد و معتقد است نباید اجازه داد اراده برای همگرایی هرچه بیشتر منطقهای به یکسری رفتوآمدهای دیپلماتیک بدون دستیابی به نتیجه مشخص خلاصه شود. وی بر این نکته تأکید دارد در شرایطی که منطقه همچنان با مشکلات ساختاری عدیدهای مواجه است، نباید تلاشهای دیپلماتیک ایران برای ایجاد همگرایی دچار افول شود و باید تفاهمنامهها و قراردادهای همکاری اخیر را تا رسیدن به نتیجه عملی پیگیری کرد.
گفتوگوی همشهری با رحمان قهرمانپور را در ادامه میخوانید.
تحولات منطقهای در خاورمیانه، بهویژه بعد از رویدادهای اخیر، ازجمله سفر بایدن به تلآویو و ریاض و همچنین برگزاری نشست تهران با حضور روسای جمهور روسیه و ترکیه، چه سمتوسویی بهخود گرفته است؟
در این زمینه ۲ دیدگاه عمده وجود دارد که با استدلالها و منطق خاص خود روند تحولات منطقهای را مورد بررسی قرار میدهند. دیدگاه نخست معتقد است تحولات اخیر که به ۲ نمونه عمده آن اشاره کردید، دارای جهتگیریهای مثبتی است و میتوان آنها را بهعنوان نشانهای برای افزایش ثبات منطقهای و همکاری هرچه بیشتر کشورها با یکدیگر دانست که میتواند نتایج مثبت بسیاری بههمراه داشته باشد و دیدگاه دوم اما بر این اعتقاد است که این تحولات، فصلی و موقتی است و پساز مدتی کشورها در این منطقه به سمت رقابت خواهند رفت و بهنوعی تضادها ادامهدار خواهد بود.
تحلیل خود شما چیست؟
من به دیدگاه دوم معتقدم؛ چراکه بر این باورم رویدادهای اخیر برای اینکه از عمق بیشتری برخوردار باشد، نیازمند ایجاد استمرار و همچنین پدید آوردن زیرساختهای کارآمدی است تا بهصورت ملموسی به کاهش تنشها منجر شود. اکنون بهنظر میرسد تحولات جاری در منطقه بیشتر تاکتیکی است و برای اینکه از سطح رفتوآمدهای دیپلماتیک فراتر رود، اقدامهای گستردهتری نیاز است. آنچه اکنون بهچشم میآید، این است که هنوز منطقه در شرایطی نیست که به سمت کاهش تنشها حرکت کند.
تلاشهای اخیر ایران برای ایجاد همگرایی هرچه بیشتر در منطقه را چطور ارزیابی میکنید؟
شاید در اینجا نگاهها کمی فرق داشته باشد. اگر بخواهیم علمیتر تحولات جاری را مورد بررسی قرار دهیم، باید به تعریف مفاهیم در حوزه سیاست بینالملل بیشاز پیش توجه کنیم. براین اساس باید توجه داشت که «همگرایی» صرفا رفتوآمدهای دیپلماتیک نیست و اصولی دارد و باید زیرساختهای لازم برای گسترش همکاریها فراهم شود. پیچیدگیهای موجود در خاورمیانه، تغییر معادلات منطقهای را سخت کردهاست؛ بنابراین باید توجه داشته باشیم آنچه بیش از توضیح مواضع اهمیت دارد، برداشتن گامهای عملی برای همگرایی است که البته با دشواریهایی همراه است؛ بهعنوان مثال شاهدیم ایران و عربستان مدت زیادی است که درحال گفتوگو برای رفع مشکلات فیمابین هستند، اما هنوز این روند به نتیجه قطعی نرسیدهاست؛ موضوعی که بیش از هرچیز نشاندهنده وجود مشکلات ساختاری جدی در منطقه است. با توجه به این موضوع، با وجود گامهای مثبتی که ایران با هدف ایجاد همگرایی منطقهای برداشته است، نمیتوان انتظار داشت که این تلاشها به سرعت به ثمر بنشیند.
مشکلات ساختاری منطقه که به آنها اشاره کردید، شامل چه مسائلی میشود؟
خاورمیانه با چند مسئله مهم مواجه است؛ نخستین چالش مداخله قدرتهای خارجی است که از مقطع جنگ جهانی اول ازسوی حکومت بریتانیا شکل جدیتری بهخود گرفت و پساز آن، با ورود آمریکا شکل نوینی پیدا کرد و مشکلات بسیاری را برای کشورهای منطقه بههمراه داشت که مثالهای زیادی برای آن میتوان بیان کرد. موضوع دیگر این است که منطقه هنوز فاقد ساختارهای قوی و کارآمد برای پیشبرد همکاریها و همچنین رفع اختلافهاست. اختلاف عراق و کویت که با حمله صدام به این کشور همراه شد، نمونهای از چنین چالشی است که مداخله آمریکا را بهدنبال داشت. حمله آمریکا به عراق یا محاصره قطر ازسوی برخی کشورهای عربی مثالهای دیگری است که نبود سازوکار کارآمد منطقهای باهدف رفع اختلافها، دخالت بیگانگان را بههمراه داشتهاست. وجود چنین چالشهایی حرکت بهسوی همگرایی منطقهای را بیشاز پیش ضروری کردهاست. اکنون شاهدیم میزان همکاریهای اقتصادی کشورهای منطقه با بیرون از خاورمیانه بیشتر است؛ موضوعی که نشان میدهد منطقه همچنان آسیبپذیر است.
دیپلماسی همسایگی که دولت در پیش گرفته است و نشست تهران نمودی از آن بود را میتوان گام مثبتی درجهت همگرایی منطقهای در خاورمیانه دانست؟
در این مسیر حرکتهای خوبی انجام شده که ضرورت پیشبرد آن در شرایط کنونی بیشاز گذشته پدیدار شده است، اما نکته اینجاست که در وهله نخست، این حرکتها باید استمرار داشته باشد و براساس یک خط سیر مشخص حرکت کند تا به نتیجه قطعی و مورد دلخواه برسد. درواقع معتقدم «عدم استمرار» پاشنه آشیل رویکرد «دیپلماسی همسایگی» است. باید در داخل اجماعنظر قطعی پیرامون جهتگیریهای کلان حوزه سیاستخارجی بهوجود آید. رویکردی که در دولت سیزدهم درپیش گرفته شده، نباید دچار افول شود. آنچه مهم است، اینکه قراردادهایی که در این مسیر منعقد میشود، باید تا رسیدن به نتیجه نهایی پیگیری شود. متأسفانه در سالهای اخیر شاهد انعقاد انبوهی قرارداد با همسایگانمان و همچنین روسیه بودهایم که نتیجه روشنی بههمراه نداشته است. معتقدم مهمتر از رفتوآمدهای دیپلماتیک، استمرار آن است تا منجر به نتایج مشخصی شود.
نظر شما